به وبلاگ من خوش آمدید...
امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ داشته باشید...
نظر هم یادتان نرود!
علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج (زادۀ ۲۱ آبان ۱۲۷۴ )در دهکدۀ یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران – درگذشتۀ ۱۳ دی ۱۳۳۸ در شمیران ، تهران شاعر معاصر ایرانی و ملقب به پدر شعر نوی فارسی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.
سالهای اولیه زندگی
نیما در سال ۱۲۷۴ هجری شمسی در روستای یوش، از توابع بخش بلده شهرستان نور، بهدنیا آمد. پدرش ، ابراهیمخان اِعظامالسلطنه، متعلّق به خانوادهای قدیمی مازندران بود و به کشاورزی و گلهداری مشغول بود. پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسبسواری را به وی آموخت. نیما تا دوازدهسالگی در زادگاهش، روستای یوش، و در دل طبیعت زندگی کرد.
۱۲ساله بود که بههمراه خانواده به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچهها کنارهگیری میکرد و بهگفته خودِ نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار میکرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلّمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد. نیما، شعر بلند افسانه را به نظام وفا، معلّم قدیمی اش تقدیم کرده است.
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا میکرد. در نخستین سالهای صدور شناسنامه نام وی نیما خان یوشیج ثبت شدهاست.
نمونه اشعار
تو را
من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم
تو را من چشم در راهم.
شباهنگام ، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
اشعار
چند شعر فارسی از ایشان
قصّۀ رنگ پریده
ای شب
افسانه
مانلی
توکایی در قفس (شعر و قصه برای کودکان)
اشعار طبری
روجا
نشانی
«خانۀ دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخۀ نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
وبه انگشت نشان داد و سپیداری و گفت:
«نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ،سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فوارۀ جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا،خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانۀ نور
و از او می پرسی
خانۀ دوست کجاست؟»
سهراب سپهری
موضوعات مرتبط: اشعار ,
زندگي زيباست
مهم بودن در نگاه دیگران رو فراموش کن
روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است
زندگی کن به شیوه خودت
با قوانین خودت
با باورها و ایمان قلبی خودت
مردم دلشان می خواهد
موضوعی برای گفتگو داشته باشند
برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی
هر جور که باشی
حرفی برای گفتن دارند
شاد باش و از زندگی لذت ببر!
روز عرفه
خدایا
من اگر بد کنم
تو را بنده های خوب بسیار است
اما تو اگر مدارا نکنی
من را خدای دیگر کجاست ؟
////////////////////////////////////////////
بار الها! دفتر جرم مرا روز جزا باز مکن
من به امید عطای تو خطا کار شدم . . .
منبع:سایت بیتوته
عید قربان
خدا را چونکه مهمانی کنم من
تقاضــاهای پنهــــانی کنم مـن
که شاید با مدد هـــــای الهی
تمــــام نفـس قربانی کنـم من
منبع:http://www.irafta.com
آرزو
پیش از هر چیز برایت آرزومندم که به خوبی ها عشق بورزی
ونیکان و نیکویی ها نیز به تو روی آورند.
آرزو دارم دوستانی داشته باشی،
برخی نا دوست و برخی دوست دار
که دست کم،یکی در جمعشان
مورد اعتمادت باشد.
چون زندگی بدین گونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد،درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرا دهد،
که دست کم یکی از آن ها اعتراضش،بحق باشد،
تا زیاده به خود غرّه نشوی.
هم چنین،برایت آرزومندم صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک می کنند
که ای کارِ ساده ای است
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ می کنند.
امیدوارم به پرنده ای دانه بدهی و به آواز مرغ سحر گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهی اش را سر می دهد.
چرا که از این راه
احساسی زیبا خواهی یافت،به رایگان.
امیدوارم که دانه ای همبر خاک بیفشانی،
هر چند خرد بوده باشد
و با روییدنش همراه شوی
تا دریابی چه قدر زندگی در یک درخت جریان دارد.
آرزومندم اگر به پول و ثروت رسیدی،
آن را پیش رویت بگذاری و بگویی :این دارایی من است.
فقط برای آن که آشکار شود کدامتان ارباب دیگری است!
آری،پول ارباب بدی است امّا خدمتگزار خوبی است.
و در پایان ای مهربان ،آرزومندم
همواره دوستی خوب و یک دل داشته باشی
تا اگر فردا آزرده شدی یا پس فردا شادمان گشتی،
با هم از عشق سخن بگویید و دوباره شکوفا شوید.
ویکتور هوگو،با اندکی تغییر
.: Weblog Themes By Pichak :.
Shariati20Tools.com ShariatiMessage -->